سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
خانقاهش بجز از زلف خم اندر خم نیست
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
بی دلی را که دمی با تو مهیا گردد
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک دم نیست
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست